در این پست، چند اصطلاح سیاسی که در سال‌های اخیر زیاد به کار گرفته می‌شوند را برایتان تعریف خواهم کرد. یادگیری این مفاهیم، می‌تواند بنیانی باشد برای درک به‌تر دنیای سیاست. پس اگر خبرهای روز ایران و جهان را دنبال می‌کنید و به خواندن و شنیدن تحلیل‌های سیاسی علاقه دارید، توصیه می‌کنم تا انتها بخوانیدش.

ضمنا خیلی‌ها -بدون این‌که معنی درست آن‌ها را بدانند- این عبارات را بی‌خودی خرج می‌کنند تا تحلیل‌هایشان را عمیق نشان دهند. در نتیجه اگر دوست دارید فرق لاطائلات یک عده بی‌سواد را با تحلیل و سواد واقعی سیاسی تشخیص دهید، خواندن این پست می‌تواند یک قدم در مسیر درست باشد.

 

۱- تعریف راست و راست‌گرایی در سیاست

در سال‌های دور به دو جریان اصلی سیاست ایران، جناح راست و جناح چپ گفته می‌شد. این نام‌ها بعدا به اصول‌گرا و اصلاح‌طلب تغییر کردند. اما آن استفاده‌ی اولیه از کلمات راست و چپ، باعث شد معنای اصلی آن‌ها برای خیلی از ایرانی‌ها روشن نشود.

راست‌ها معتقدند باید اقتصاد را به حال خودش رها کرد و کم‌ترین دخالت ممکن را در آن داشت. این یعنی کاهش مالیات (به‌خصوص برای ثروت‌مندان) و حذف و تضعیف قوانین ناظر بر کسب‌وکارها.

در حوزه‌ی اجتماع، راست‌ها طرف‌دار حفظ سنت‌ها هستند و معمولا با تغییر مخالف‌اند. آن‌ها حفاظت از عقاید سنتی و مذهبی را بخشی از وظیفه‌ی دولت می‌دانند و معتقدند که وجود حدی از نابرابری در جامعه طبیعی‌ست. راست‌ها معمولا با مهاجرت و برنامه‌های تامین اجتماعی مخالف‌اند و رگه‌های ملی‌گرایانه (Nationalist) و ستیزه‌جو دارند.

 

۲- تعریف چپ و چپ‌گرایی در سیاست

چپ‌ها معتقدند که دولت باید در اقتصاد حضور فعال داشته باشد و جلوی رکود و تورم را بگیرد. آن‌ها عموما با افزایش مالیات برای ثروت‌مندان و قوانین سخت‌تر ناظر بر کسب‌وکارها موافق‌اند.

در حوزه‌ی اجتماع، چپ‌ها طرف‌دار تغییر و ترقی هستند. آن‌ها ایجاد برابری بین آحاد جامعه را یکی از وظایف اصلی دولت می‌دانند و معتقدند باید از حقوق اقلیت‌ها محافظت کرد. چپ‌ها معمولا با مهاجرت مشکلی ندارند، برنامه‌های تامین اجتماعی را ضروری می‌دانند و عمدتا طرف‌دار دیپلماسی و گفت‌وگو و صلح‌اند.

 

نکته: پیدا کردن حزبی که کاملا چپ یا کاملا راست باشد، در قرن بیست‌ویکم به شدت سخت است. اکثر احزاب مدرن، ترکیبی از عقاید چپ و راست را باهم دارند. علاوه بر این، چپ‌گرایی و راست‌گرایی می‌توانند با بخشی از اصطلاحات بعدی این پست ترکیب شوند و انواع متفاوتی از حکومت را بسازند. در نتیجه به‌تر است از چپ و راست، بیش‌تر برای توصیف عقاید و افراد و احزاب نسبت به یک‌دیگر استفاده کنیم؛ نه به عنوان توصیفی کامل و جامع.

مثال: در آمریکا دو حزب بزرگ داریم. حزب دموکرات عمدتا به عنوان حزب چپ‌گرا و حزب جمهوری‌خواه به عنوان حزب راست‌گرا شناخته می‌شوند. اما در داخل حزب دموکرات هم دسته‌ای داریم که سنتریست محسوب می‌شوند و در بسیاری از سیاست‌هایشان -به‌خصوص سیاست‌های اقتصادی- به راست گرایش دارند.

 

یک پست دیگر هم بخوانید:  چرا هر کلیک شما در عصر پساحقیقت مهم است

 

۳- تعریف دموکراسی (Democracy)

نوعی از حکومت که در آن، قدرت اصلی متعلق به مردم (شهروندان آن جامعه) است. و این قدرت، از راه‌های مستقیم -مثل صندوق رای- و غیرمستقیم -مثلا از طریق افراد انتخاب‌شده با صندوق رای، تجمعات اعتراضی، رسانه‌ها و…- به حاکمیت شکل می‌دهد.

در یک دموکراسی، حاکمیت از آن اکثریت است اما حقوق اقلیت هیچ‌وقت قابل حذف نیست. چون حقوق شهروندی بخشی از قانون یک دموکراسی‌ست و در چنین سیستمی، قانون‌ها قابل حذف یا اجرای متفاوت برای افراد متفاوت نیستند.

بر این اساس، نمی‌شود سیستمی که در آن انتخابات آزاد و عادلانه وجود نداشته باشد، قوانین به درستی اجرا نشوند و حقوق و آزادی‌های شهروندی زیر پا گذاشته شوند را یک دموکراسی دانست.

 

۴- تعریف اقتدارگرایی (Authoritarianism)

حکومت اقتدارگرا، یک سیستم با قدرت مرکزی قوی و آزادی‌های فردی و سیاسی محدودشده است. قدرت مرکزی می‌تواند متعلق به یک حزب، گروه یا نیروی نظامی باشد.

در چنین سیستمی، معمولا اختیارات مقامات بالادستی در قانون تعریف درستی ندارد تا دست آن‌ها برای تصمیم‌گیری و اعمال نظر در حوزه‌های مختلف باز بماند. علاوه بر این، طبقه‌ی حاکم معمولا به عنوان یک شرّ ضروری به مردم معرفی می‌شود. مثلا این عقیده میان مردم تبلیغ می‌شود که درست است حکومت عمل‌کرد خوبی ندارد و صداهای مخالف را سرکوب می‌کند. اما وجود آن برای مقابله با آشوب و جنگ داخلی و… ضروری‌ست.

 

۵- تعریف الیگارشی (Oligarchy)

نوع خاصی از اقتدارگرایی‌ست که در آن، قدرت کاملا در اختیار گروه کوچکی از افراد است. این افراد، معمولا ثروت‌مندترین افراد جامعه هستند و روی تمام حوزه‌ها اعمال نظر می‌کنند.

 

۶- تعریف دیکتاتوری (Dictatorship)

دیکتاتوری، بالاترین حد از اقتدارگرایی و نقطه‌ی مقابل دموکراسی‌ست. و در آن، یک نفر -با قدرت مطلق- تمام قوانین را وضع می‌کند و برای همه تصمیم می‌گیرد.

در چنین سیستمی، حقوق و آزادی‌های فردی معنایشان را از دست می‌دهند و صداهای مخالف و مستقل در میان احزاب سیاسی و رسانه‌ها به هیچ وجه تحمل نمی‌شوند.

در یک دیکتاتوری، انتخابات یا برگزار نمی‌شود و یا شکلی کاملا نمایشی و خالی از معنا به خود می‌گیرد.

 

یک پست دیگر هم بخوانید:  چرا «قضاوتم نکن» احمقانه‌ترین و آسیب‌زننده‌ترین جمله‌ی قرن 21 است

 

۷- تعریف ملت‌گرایی یا ناسیونالیسم (Nationalism)

یک عقیده‌ی سیاسی که منافع ملت خودش را بر منافع باقی افراد و ملت‌ها ارجح می‌داند و -معمولا- فرهنگ خود را برتر از دیگران می‌بیند. ناسیونالیست‌ها بر این باورند که استقلال یک ملت باید همیشه حفظ شود و کنترل سیستم حاکم بر آن‌ها آن باید دست خودشان باشد. آن‌ها تلاش می‌کنند یک هویت ملی یک‌پارچه برای تمام افراد بسازند و ویژگی‌های فرهنگی، زبانی، قومیتی، مذهبی و سیاسی خود را در این هویت بگنجانند.

بسته به این‌که کنار کدام عقاید سیاسی قرار بگیرد، ناسیونالیسم می‌تواند مثبت یا به شدت منفی باشد. مثلا هم انقلاب‌هایی که در چند قرن اخیر به استقلال کشورهای مستعمره منجر شدند، تحت تاثیر احساسات ناسیونالیستی بودند و هم هولوکاست و قتل‌عام یهودیان توسط آلمان نازی.

 

نکته: توجه داشته باشید که یک ملت می‌توانند محدود به مرزهای یک کشور خاص نباشند یا حتی کشوری نداشته باشند. اما احساسات ناسیونالیستی معمولا آن‌ها را به سمت ساختن یک کشور برای خودشان می‌برد. مثلا یهودیان ملتی بودند که کشور نداشتند ولی ملت‌گرایی داشتند. و این ملت‌گرایی در نهایت به ساخته شدن اسرائیل منجر شد. گفتم که! ملت‌گرایی همیشه مثبت نیست.

 

۸- تعریف فاشیسم (Fascism)

فاشیسم، عموما از ترکیب راست‌گرایی افراطی، اقتدارگرایی و ملت‌گرایی افراطی ساخته می‌شود و مجموعه‌ای از ویژگی‌های آن‌ها را دارد. اما گاهی اوقات هم عوامل دیگری -مثل مذهب یا نژاد- جای ملت‌گرایی را در این فرمول می‌گیرند.

فاشیست‌ها در تمام ابعاد زندگی مردم ورود می‌کنند، هرگونه مخالفت سیاسی را به شدت سرکوب می‌کنند و استفاده از زور و خشونت را به عنوان امری طبیعی در نظر می‌گیرند که گاهی اوقات هم لازم است. این مورد آخر، در داخل کشور تبدیل به سرکوب وحشیانه‌ی مخالفین و گروه‌ها و احزاب دیگر می‌شود و در خارج از کشور، تبدیل به جنگ و کشورگشایی.

فاشیست‌ها معتقدند که یک کشور باید از نظر اقتصادی کاملا روی پای خودش بایستد و علاقه‌ای به رابطه‌ی اقتصادی با دیگر کشورها ندارند. این عقیده، در قرن بیستم و با چهره‌هایی مثل موسولینی و هیتلر در اروپا به دنیا معرفی شد.

 

۹- تعریف لیبرالیسم (Liberalism)

حفظ و گسترش آزادی‌های فردی، هسته‌ی اصلی لیبرالیسم را تشکیل می‌دهد. لیبرال‌ها به فرصت‌های برابر برای همه، یک‌سان بودن همه در برابر قانون و کسب مشروعیت دولت از ملت معتقدند و عموما از بازار آزاد و نظام سرمایه‌داری (Capitalism)، جدایی دین از حکومت، تفکر جهانی به جای ملت‌گرا، آزادی بیان برای افراد و رسانه‌ها، برابری جنسیتی و نژادی و حقوق بشر و حقوق شهروندی حمایت می‌کنند.

 

۱۰- تعریف نئولیبرالیسم (NeoLiberalism)

نظام اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد و بدون دخالت دولت، برای اولین بار در قرن نوزدهم معرفی شد. اما بعد از جنگ جهانی دوم، جای خود را به سیستم پیشنهادی «کینز» داد که دخالت دولت در اقتصاد را ضروری می‌دانست. بازگشت عقاید مبتنی بر بازار آزاد در اواخر قرن بیستم، اتفاقی‌ست که عنوان نئولیبرالیسم را سر زبان‌ها انداخت.

نئولیبرال‌ها به شدت به بازار آزاد و حذف تعرفه‌ها، کاهش و حتی حذف مالیات، کم کردن قوانین ناظر بر بازارها، کاهش دخالت دولت و حذف برنامه‌های تامین اجتماعی و دولت رفاه معتقدند. همین‌ها باعث می‌شوند که این عقیده به خاطر حمایت از ثروت‌مندان و فراموش کردن طبقات فرودست، مورد انتقاد باشد.

 

نکته: تمرکز اصلی لیبرالیسم روی آزادی‌های فردی و فرصت‌های برابر است. تمرکز اصلی نئولیبرالیسم روی حذف قوانین و کاهش مالیات و بازار کاملا آزاد است.

 

۱۱- تعریف سوسیالیسم (Socialism)

براساس عقیده‌ی سوسیالیستی، آدم‌ها به تنهایی زندگی و کار نمی‌کنند و عضوی از یک جامعه‌اند. در نتیجه حاصل کار آن‌ها و هر تولیدی که داشته باشند (اعم از کالا و خدمات) به نوعی محصول جامعه محسوب می‌شود. و هرکس که به نوعی به این فرآیند تولید کمک می‌کند، حقی در ثروت حاصل از آن دارد.

با این مقدمه، سوسیالیسم به این‌جا می‌رسد که مالکیت یا حداقل کنترل تمام عوامل تولید در یک جامعه باید در دست حکومت آن جامعه باشد. درجه‌ی این مالکیت یا کنترل، محل اختلافات عمده‌ای میان خود سوسیالیست‌ها محسوب می‌شود.

سوسیالیسم در تضاد کامل با نظام سرمایه‌داری یا کاپیتالیسم است. و سوسیالیست‌ها معتقدند که نظام سرمایه‌داری به تجمع قدرت و ثروت در یک طبقه‌ی خاص و تعداد محدود منجر می‌شود و حقوق طبقات فرودست را عملا از بین می‌برد.

 

نکته: سوسیالیسم و لیبرالیسم می‌توانند در یک سیستم مبتنی بر دموکراسی، تبدیل به سوسیال‌دموکراسی و لیبرال‌دموکراسی شوند.

 

آپدیت:

تعریف محافظه‌کاری و ترقی‌خواهی

در یوتیوب ببینید

 


نوبت شما

این پست را با دوستان‌تان به اشتراک بگذارید.

اگر فکر می‌کنید جای اصطلاح خاصی در این لیست خالی‌ست، نظرتان را در کامنت‌ها مطرح کنید. شاید لیست را باهم کامل‌تر کردیم.

یک پست دیگر هم بخوانید:  چرا وبلاگ‌نویسی مستقل و حمایت از آن مهم است

 


به دیگران هم برسانید