یکی از معانی ذکرشده برای کلمه‌ی قربانی در فرهنگ فارسی عمید این است: «آن‌که در اثر شرایط بسیار بد به‌طور ناخواسته کُشته یا دچار وضعیت بدی شود».

حتی اگر نخواهید اعتراف کنید، قطعا تجربه‌اش کرده‌اید. همه‌ی ما تجربه‌اش کرده‌ایم. اصلا آن «وضعیت بد» که جناب عمید می‌گوید، بخشی از زندگی‌ست و دیر یا زود برا همه‌ی آدم‌ها پیش می‌آید. حس قربانی بودن هم -با تمام احساسات جانبیش- پاسخی کاملا طبیعی در مواجهه با این وضعیت‌های بد است. اما مسئله این‌جاست که چه‌طور می‌توانیم از چنین حسی عبور کنیم و وارد نقش یک قربانی همیشگی نشویم.

 

کسی که حس قربانی همیشگی بودن دارد:

– همیشه تقصیر تمام چیزها را گردن دیگران و موقعیت‌ها و دنیا و کائنات می‌اندازد

– معتقد است هیچ کار اشتباهی انجام نمی‌دهد ولی همیشه اتفاقات بسیار بدی برایش می‌افتند

– فکر می‌کند تلاش برای تغییر وضعیت فایده‌ی چندانی ندارد چون هیچ چیز عادلانه نیست و در هر صورت او موفق نخواهد شد

 

نکته: متاسفانه با توجه به وضعیت فعلی کشورمان، هرکدام که بخواهیم می‌توانیم دلایل متعددی پیدا کنیم که قربانی بودن‌مان را نشان دهند. اما مسئله این‌جاست که پذیرفتن نقش قربانی، در واقع پذیرفتن همین شرایط بد است و فرصت هر نوع تغییری را از بین می‌برد.

 

در ادامه‌ی این پست، به راه‌های عبور از حس قربانی همیشگی بودن خواهم پرداخت. پس اگر این نشانه‌ها را در خودتان یا نزدیکان‌تان دیده‌اید، حتما تا انتها با من هم‌راه باشید.

 

۱- فرق تقصیر و مسئولیت را بدانید و مسئولیت زندگی خودتان را بپذیرید

اولین بار که درموردش خواندم، به نظرم بسیار ساده و درست رسید. و اولین واکنشم تعجب بابت این بود که برای اولین بار به چنین چیزی فکر می‌کردم: باید بین تقصیر و مسئولیت فرق قائل شد.

مثلا فرض کنید یک نفر بی‌دلیل با مشت بزند توی صورت من و در نتیجه زیر چشمم سیاه شود. این سیاه شدن، تقصیر کسی‌ست که مرا زده. ولی مسئولیت این چشم سیاه‌شده در نهایت با من است و در نتیجه باید به فکر سلامتش باشم و به آن رسیدگی کنم.

حالا هر بلایی که باعث شده احساس قربانی بودن داشته باشید را پیدا کنید و بگذاریدش جای آن مشت توی صورت من. وقوع آن بلا تقصیر یکی دیگر است. او شما را به قربانی یک بلای خاص تبدیل کرده. ولی مسئولیت وضع شما -با تمام بلاهایی که سرش آمده- در هر صورت با خودتان است. در نتیجه باید به فکر حسی که دارید و راه‌های خروج از آن برای بازگشت به زندگی عادی باشید.

همین نکته‌ی ظاهرا ساده می‌تواند شروع بسیار خوبی برای خروج از نقش قربانی باشد. مستقل از هر فرد و چیز دیگری، به فکر خودتان و نیازهایتان باشید.

با خودتان مهربان باشید تا بتوانید از این وضع خارج شوید.

(توجه داشته باشید که پذیرفتن مسئولیت به معنی فراموش کردن تقصیر فرد خطاکار یا بخشیدنش نیست. و کاملا درک می‌کنم که بعضی اتفاقات واقعا قابل فراموشی یا بخشش نیستند.)

 

. . .

..................................................................................................................................

برای خواندن ادامه‌ی پست یا دیدن باقی محتوا، باید عضو وبلاگ باشید.

ثبت‌نام | ورود

(چرا عضو بشم؟)

..................................................................................................................................

 


نوبت شما

در کامنت‌ها از تجربه‌ی شخصی و راه‌کارهای خودتان برای خروج از نقش قربانی بنویسید.

دوستان‌تان را به عضویت در وبلاگ و خواندن محتوای اختصاصی اعضا دعوت کنید.




به دیگران هم برسانید