همیشه دوستی برایم معنای خاصی داشته. معنایی که ظاهرا برای خیلی‌ها قابل لمس نیست.

مثل خیلی مفاهیم مهم دیگر زندگی، دوستی هم برای من تعریف آرمان‌گرایانه‌ای دارد. شاید همین باعث شده که حلقه‌ی دوستان واقعا نزدیکم نسبتا کوچک بماند و اکثر اوقات رفتار دوروبری‌هایم در قبال کسانی که دوست می‌خوانندشان برایم به هیچ وجه قابل‌قبول نباشد.

دوست برای من قابل جایگزین کردن نیست. کاری که خیلی‌ها این روزها به راحتی انجامش می‌دهند.

دوست برای من کسی‌ست که تا بتوانی باید دستش را بگیری، کمکش کنی، وقتی احساس می‌کنی حالش از چیزی گرفته، تلاش کنی -حتی اگر شده برای یک لحظه- لبخند را به لب‌هایش برگردانی، رهایش نکنی، برای من هرکدام از دوستانم جایگاه ویژه‌ی خودشان را دارند…

پیمان رفاقت برای من تا ابد است. چطور می‌شود با کسی که قرار است تا ابد با او باشی، بد تا کنی!؟

ولی این دوستی‌ها که دارم می‌بینم از همان آغاز رنگ تمام شدن دارند. انگار هر دو طرف می‌دانند که قرار است یک مدت خاص -مثلا چند سال دانشگاه- را باهم باشند و به همین خاطر در تصمیم‌ها و کارهایشان فقط خودشان را در نظر می‌گیرند و کاری با دوستان‌شان ندارند. این نوع دوستی‌ها بیش‌تر شبیه یک قرارداد است که هر طرف قرار است نفعی از آن ببرد و اگر این نفع نباشد، قرارداد هم باطل است.

طبیعی‌ست که طرفین چنین قراردادی حاضر نباشند خیلی برای هم مایه بگذارند و “برایت می‌میرم”هایشان فقط در حد حرف باقی بماند.

خلاصه این‌که دوستی و رفاقت برای من تعهدی‌ست که خیلی وقت‌ها یک‌طرفه باقی می‌ماند.

کاش همه‌مان قدر دوستی‌ها را به موقع بدانیم…


به دیگران هم برسانید