سی سال پیش، در چنین روزهایی فیلم انجمن شاعران مرده -با بازی رابین ویلیامز و کارگردانی پیتر ویر- در آمریکا اکران شد. خیلی از فیلمها و به طور کلی آثار هنری، بعد از سی سال دیگر به وضعیت فعلی زندگی آدمها نمیخورند و جذابیتشان را از دست میدهند. اما بعضی دیگر، کمکم به آثاری کلاسیک تبدیل میشوند که هر نسلی دوباره سراغشان میرود و به برداشت شخصی خودش از آنها میرسد. انجمن شاعران مرده، از همین دستهی آثار کلاسیک است؛ فیلمی که معتقدم هر آدم زندهای باید تماشایش کند.
خطر خفیف لو رفتن داستان: در ادامه از داستان کلی فیلم صحبت کردهام و پیامی که برای بیننده دارد. قسمتهای اصلی و جزئیات ماجرا را لو ندادهام، اما در هر صورت ممکن است بخواهید اول فیلم را ببینید. (صفحهی فیلم در IMDB)
شروع: روز را مال خودتان کنید!
در ۱۲ دقیقهی اول، فیلم کاراکترها و موقعیت داستانش را یک به یک معرفی میکند. بعد در حدود ۴ دقیقه، خلاصهای از تمام ماجرا را نشان میدهد. معلم ادبیاتی که روش متفاوتی برای تدریس دارد و بیش از هر چیز، میخواهد فکر کردن را به دانشآموزانش یاد دهد. مهمترین دیالوگ فیلم در همین بخش و از زبان «آقای کیتینگ» بیان میشود: «Carpe diem. Seize the day, boys. Make your lives extraordinary.» (روز را مال خودتان کنید، زندگیتان را خارقالعاده بسازید.)
بازی رابین ویلیامز اینقدر دلچسب است و حرفهایش اینقدر جذاب، که آدم دلش میخواهد همان لحظه یقهی زندگی را بگیرد و دنبال آرزوهایش برود. و پیام فیلم هم همین است: مهم نیست وضعیت چهقدر سخت است و چهقدر فکر میکنید به بنبست رسیدهاید، یقهی زندگی را بگیرید و به همان چیزی تبدیلش کنید که میخواهید.
ادامه: ولی افتاد مشکلها
هیچ داستان خوبی، بدون مشکل و بالاپایین برای شخصیتهای اصلی نیست. انجمن شاعران مرده هم سنگهای بزرگ و کوچکی جلوی راه شخصیتهای اصلیش قرار میدهد؛ سنگهایی که گاهی اوقات آدمها را زمین میزنند و گاهی اوقات میشود از رویشان پرید و به راه ادامه داد.
در تمام طول فیلم، همان جملهی ابتداییست که چراغ راه میشود: روز را مال خودتان کنید. شخصیتهای محبوب ما هم با همین شعار، ریسکهای بزرگی میکنند. دنبال عشق میروند، علاقهشان را دنبال میکنند، زندگی میکنند و پا را فراتر از روزمرهها میگذارند.
این یک فیلم حالخوبکن نیست؛ یک راهنماست برای زندگی
اگر از توصیفاتم تا اینجای کار فکر کردهاید که با یک فیلم شاد طرفاید که در نهایت همه در آن برندهاند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود، سخت در اشتباهاید! انجمن شاعران مرده، ما را به یک زندگی و دنیای متفاوت دعوت میکند. اما دنیای واقعی را هم از یاد نمیبرد.
صحنههایی که کاراکتر اصلی فیلم از فرق جسارت با حماقت حرف میزند یا آنجا که جلوی شاگردش را میگیرد: «از این بدترش نکن» بیننده را به یاد واقعیت میاندازند و اینکه خواستن همیشه توانستن نیست. تجربهای که برای خیلی از ما، یک داستان مشترک و ملموس است.
میشود گفت فیلم یک راهنماست برای الهامبخش بودن، الهام گرفتن و زندگی با تمام لحظات شاد و غمگینش.

پایان: در هر صورت، ارزشش را دارد
همانطور که گفتم، پایان فیلم آنقدرها هم خوب و خوش نیست. اما لحظات آخر، تمام تلاششان را میکنند -و به نظر من کاملا هم موفق میشوند- تا بگویند تمام این بالاپایینها و مشکلات ارزشش را دارند.
ممکن است بخواهید یقهی زندگی را بگیرید، اما گاهی اوقات قضیه برعکس میشود. او یقهی شما را میگیرد و جوری زمینتان میزند که نتوانید به این راحتیها کمر راست کنید. اما در نهایت -اگر روزها را مال خودتان کنید- همهی اینها ارزشش را دارند. ارزش اینکه اطرافتان را نگاه کنید و ببینید که «با کلمهها و کارهایتان دنیا را عوض کردهاید».
معلمی که روش کارش را تغییر داده و از بیرون برای کاراکتر اصلی دست تکان میدهد یا جرئت پیدا کردن ناگهانی اندرسون در دقایق پایان، دقیقا مصداق همین تغییرند که آقای کیتینگ در دنیای اطرافش ایجاد کرده.
اصلا مگر میشود انجمن شاعران مرده را دید و عاشق صحنهی پایانیش نشد؟ آنجا که نصف شاگردان آقای کیتینگ روی میزها میایستند و فریاد میزنند «O Captain! My Captain». (در ورژن فارسی ترجمه شده به «ای ناخدا! ناخدای من!» این عبارت از شعر یا مرثیهی «والت ویتمن» برای «آبراهام لینکلن» اقتباس شده است.)
چرا انجمن شاعران مرده یک فیلم کلاسیک و فارغ از زمان است؟
چون پیامش همیشه برای اکثر ما مربوط و مهم خواهد ماند. و هر بار که -با چند سال فاصله- دوباره نگاهش میکنیم، به یک برداشت و ترجمهی شخصی جدید از این پیام میرسیم.
حدودا ۱۲ سال پیش بود که من برای اولین بار این فیلم را دیدم. با وجود دوبله و سانسور مسخرهی تلویزیون، عاشقش شدم! انگار رابین ویلیامز فقط با من بود، وقتی میگفت «دم را غنیمت شمارید». آن روزها برای من نوجوان، پیام فیلم مساوی با شورش بود. شورش علیه خانواده، مدرسه و سیستمی که فکر میکردم میخواهند تمام جزئیات زندگی را به من دیکته کنند.
تاثیر دوم فیلم روی من، محکم شدن علاقهام به ادبیات و سینما (به طور کلی، هنر و خلق کردن) بود؛ علاقهای که تا امروز هم ادامه پیدا کرده و شدیدتر هم شده. و تاثیر سوم، جستوجو برای ناخدای خودم بود. (که طبیعتا هیچوقت پیدایش نکردم.)
اما چند روز پیش که دوباره به تماشای فیلم نشستم تا این یادداشت را بنویسم، نکات دیگری توجهم را جلب کردند. اول، توجه فیلم به واقعیت خاکستری دنیا و اینکه همیشه همه چیز خوب پیش نمیرود و همه نمیخواهند خارقالعاده باشند. (مثلا آنهایی که در صحنهی آخر سرشان را پایین انداختهاند و پشت میزهایشان نشستهاند و تکان نمیخورند.)
دوم اینکه این روزها چهقدر میخواهم به آن ناخدایی تبدیل شوم که خودم مدتها دنبالش بودم؛ به کسی که خلق میکند و با کلمات و کارهایش دنیا را تغییر میدهد. نمیدانم که موفق خواهم شد یا نه، ولی فکر کردن به این موضوع شدیدا برایم جذاب بود.
و سوم اینکه فارغ از موقعیت و سختی زندگی و همهی موانع و مشکلات، هنوز هم باید ریسک کنیم. و تلاش، تا روزها را مال خودمان کنیم. و گرنه پشیمانی بد چیزیست…
نوبت شما
انجمن شاعران مرده را دیدهاید؟ برداشت شخصی شما از آن چیست؟
اگر هنوز فیلم را ندیدهاید، دنبالش بروید. و این پست را با دیگران هم به اشتراک بگذارید تا به دیدن فیلم دعوتشان کرده باشید.
حامد
من یه نویسنده، عکاس، ویدئوگرافر و پادکسترم که عاشق خلق محتوای بکر و تازهست. اگه دوست دارید بیشتر درموردم بدونید، صفحهی دربارهی من رو ببینید. اما اگه دوست دارید باهم رفیق بشیم، تو شبکهی اجتماعی موردعلاقهتون یا از طریق اعلانهای مرورگر دنبالم کنید، محتوا رو ببینید و نظرتونو بگید که بیشتر گپ بزنیم.
تا دفعهی بعد، عزت زیاد!
پستهای مرتبط
جان وِین در عصر جدید: معرفی سریال Justified
روند کلی داستان و فضای سریال justified در هر 6 فصل به خوبی جلو میرود و ریتم داستان همیشه تند میماند و بیننده را با خودش نگه میدارد.
تسلیم! (درمورد سریال Knick)
همین چند ثانیه به راحتی حس ناتوانی، استیصال و تسلیم را به بیننده منتقل میکنند و او را به همذاتپنداری کامل با قهرمان سریال میرسانند.
روز سینما و ماراتنهای سینمایی
امروز روز سینماست و به همین مناسبت میخواهم چند مجموعه فیلم به شما معرفی کنم که مثل من ماراتنهای سینمایی بگذارید و از آنها لذت ببرید.