همانطور که در پست قبل هم گفتم، رسیدن به عکسهای خوب -در طول زمان- تنها با توجه به کارهای بزرگان و ریشههای هر رشته از عکاسی امکانپذیر میشود. و هر کسی که بخواهد با عکسهایش راوی یک داستان باشد و در حوزهی عکاسی خبری (photojournalism)، مستند و داستان عکس (photo essay یا editorial photo) کار کند، باید ویلیام یوجین اسمیت را به عنوان یک الگوی تمامعیار بشناسد. در ادامه درمورد او بیشتر خواهم گفت.
بیوگرافی ویلیام یوجین اسمیت
اسمیت در سال ۱۹۱۸ و در شهر ویچیتا از ایالت کانزاس (آمریکا) به دنیا آمد. او اولین عکسهایش را برای دو روزنامهی محلی و در سن ۱۵سالگی گرفت. بعد از اتمام دبیرستان، وارد دانشگاه نوتردام در شهر خودش شد تا عکاسی بخواند اما بیش از یک سال در دانشگاه نماند و به نیویورک رفت تا پس از گذراندن دورههای موسسهی آموزش عکاسی نیویورک (newyork institute of photography) در سال ۱۹۳۷ در مجلهی مشهور نیوز-ویک (news-week) مشغول به کار شود.
اما همکاری اسمیت با نیوز-ویک آنقدرها طولانی نبود. او به دلیل امتناع از عکاسی با دوربینهای فرمت مدیوم و اصرار بر استفاده از دوربین کانتکس (contax) خودش با نگاتیو ۳۵میلیمتری از مجله اخراج شد. مقصد بعدی او، همکاری با آژانس بلکاستار به عنوان یک عکاس فریلنس بود. توانایی خاص او در نورپردازی مناسب برای عکاسی در فضاهای بسته، به اسمیت این امکان را داد که از طریق این آژانس به شهرتی نسبی برسد و با رسانههای مختلفی مثل نیویورکتایمز و لایف کار کند.
همزمان با جنگ جهانی دوم، ویلیام یوجین اسمیت به پوشش جنگ برای چند مجله از جمله لایف (life magazine) پرداخت. او سربازان آمریکایی را در نبردهایشان با ارتش ژاپن همراهی میکرد و از جنگ، وضعیت سربازان آمریکایی و زندگی اسرای ژاپنی عکس میگرفت. اسمیت در نبرد اوکیناوا (۱۹۴۵) در اثر برخورد ترکشهای یک خمپارهی ژاپنی از ناحیهی دست چپ و سر به شدت مجروح شد و تا دو سال عملا از دنیای عکاسی دور بود و تحت چندین عمل جراحی قرار گرفت.
او در سال ۱۹۵۵ به آژانس مگنوم پیوست و تا سال ۱۹۷۷ روی چندین مجموعهعکس در شهرها و کشورهای مختلف کار کرد. آخرین مقصد او، شهر توسان در ایالت آریزونا بود. اسمیت در دانشگاه این شهر به تدریس عکاسی مشغول شد وهمزمان به مرتب کردن آرشیو عکسهایش پرداخت اما سکتهی مغزی در سال ۱۹۷۸، کارهایش را ناتمام گذاشت تا دنیای روزنامهنگاری و عکس مستند یکی از بزرگترین و متعهدترین عکاسهایش را از دست بدهد.

اخلاق و تعهد حرفهای
یوجین اسمیت از همان ابتدای فعالیتاش به عنوان یک عکاس خبری، به ایدهآلگرایی و حساسیت خاصی که روی کارش داشت مشهور بود. برخی معتقدند که او، خود و زندگی کاریاش را فدای این ایدهآلگرایی کرد. وقتی اسمیت در ۵۹سالگی درگذشت، در حساباش فقط ۱۸ دلار پول داشت اما نام او با مفهوم اخلاق حرفهای و وجدان اجتماعی مترادف شده بود.
بعد از مرگ اسمیت، موسسهای به نام او توسط دوستداراناش تاسیس شد تا هر سال به یک عکاس که به استانداردهای ویلیام یوجین اسمیت نزدیک شده، کمکهزینهای برای اتمام کارش پرداخت کند. این موسسه هنوز هم فعال است.
بِن مَدو (مستندساز) درمورد اسمیت میگوید: «هیچکس نمیتواند در ثبت تمام زندگی انسان (نکات مثبت و منفی) با عکس و کلمه کاملا موفق باشد، اما ویلیام یوجین اسمیت به این هدف بسیار نزدیک شد. در طول زندگی کوتاه و عمدتا دردناکاش، اسمیت حداقل ۵۰ عکس خلق کرد که آنچنان قدرتمند بودند که ادراک ما از تاریخ را تغییر دادند.»
یوجین اسمیت دقیقا میدانست که به عنوان یک عکاس کیست و چه استانداردی را از عکسهایش میخواهد. شاید همین باعث شده که واقعا عکس بدی از او به جا نمانده باشد.
عکسهای ویلیام یوجین اسمیت
اسمیت در طول زندگی حرفهای خود روی پروژههای زیادی کار کرد که عمدتا زندگی انسانها و جوامع را پوشش میدادند و هرکدام حرفی برای گفتن داشتند و داستانی برای تعریف کردن. در ادامه چند نمونه از کارهای او را باهم میبینیم.
عکسهای جنگ جهانی دوم
عکسهای اسمیت از جنگ قرار بود حس وطنپرستی سربازان را به تصویر بکشند اما مشاهدات او چیز دیگری بود. عکسهای او به گفتهی خودش «تلاش میکنند تا خشونت آشکار و نهان و حماقتی که پشت این جنگ است را نشان دهند». (برای دیدن عکسها در سایز بزرگ، روی آنها کلیک کنید.)
[foogallery id=”1385″]
قدمزنان تا باغِ بهشت
همانطور که گفتم، اسمیت بعد از اصابت ترکشهای خمپاره تا دو سال زمینگیر و از دنیای عکاسی حرفهای دور بود. اما زمینگیر بودن، باعث نشد که او عکاسی را کاملا کنار بگذارد. عکسی که عنوان «قدمزنان تا باغ بهشت» بر آن گذاشته شده، در همین دوران و توسط اسمیت از دو فرزندش گرفته شده است. برخلاف قسمت عمدهی کارهای اسمیت، این عکس بخشی از یک مجموعه نیست و داستان خاص خودش را به تنهایی روایت میکند.
برای یوجین اسمیت، آن دوران -به گفتهی خودش- سختترین دوران از لحاظ روحی و جسمی بود. خاطرات دهشتبار جنگ، هنوز در ذهناش تازه بودند. چندین عمل جراحی و درد دائم، او را کاملا خانهنشین کرده بود. دوربین عکاسیاش چندین ماه از جایش تکان نخورده بود. اما در یک روز بهاری، او به زحمت خود را به محوطهی باز پشت خانهشان میرساند و به تماشای دختر و پسرش مینشیند و انرژی و شور حیات را در آنها میبیند. شوری که حس استقامت را در او زنده میکند.
اسمیت میگوید «در آن لحظه ناگهان فهمیدم که با وجود همه چیز، با وجود تمام جنگها و تمام رنجی که هر روز با من بود، میخواهم سوناتی برای زندگی بخوانم و شهامتی که برای ادامهاش لازم است…»
نتیجه میشود یکی از مشهورترین نمادهای امید و شناختهشدهترین عکسهای تاریخ:

مجموعه عکس پیتزبورگ
یکی از اولین پروژههای اسمیت بعد از اتمام دوران نقاهتاش، برای آژانس مگنوم و در شهر پیتزبورگ بود. این پروژه قرار بود در سه هفته و با بودجهی ۱۲۰۰ دلار درمورد نوسازی شهری انجام شود. اما بعد از استقرار در شهر و شروع پروژه، اسمیت فهمید که داستان بزرگتری برای روایت وجود دارد. او بدون توجه به درخواست صاحب پروژه، ۵ ماه به صورت مداوم و بعد هم تا دو سال و نیم به شکل پراکنده روی این مجموعه عکس کار کرد. تعداد عکسهای مجموعه از ۱۱هزار قطعه هم بیشتر است.
این پروژه بار دیگر مسئولیتی که اسمیت برای خود قائل بود را نشان داد اما باعث جدایی همسر اولاش از او و ایجاد میزان زیادی از بدهکاری و دردسر مالی با آژانس مگنوم هم شد. با وجود تمام این مشکلات، اسمیت همچنان کار را به شکلی پیش برد که معتقد بود درست است. (برای دیدن عکسها در سایز بزرگ، روی آنها کلیک کنید.)
[foogallery id=”1396″]
مجموعهی مستند جاز
پروژهی بزرگ بعدی او پس از بازگشت به نیویورک و ساکن شدن در منطقهای بود که تعداد زیادی از بزرگان موسیقی جاز در آن زندگی میکردند. اسمیت از جلسات خصوصی اجرای جاز، مکالمههای موزیسینها و آن محله، بیش از ۴هزار ساعت صدای ضبطشده و بیش از ۴۰هزار عکس تولید کرد.
مجموعه عکس مینیماتا
دبلیو یوجین اسمیت در سال ۱۹۷۱ به همراه همسر دوماش به ژاپن رفت و در یک دهکدهی ساحلی به نام مینیماتا ساکن شد. او بعد از ورود به شهر، متوجه غیرعادی بودن اوضاع شد و یک فاجعهی بزرگ انسانی را کشف کرد؛ فاجعهای که امروز به نام بیماری مینیماتا از آن یاد میشود.
تحقیقات نشان دادند که یک کارخانهی بزرگ تولید کود و سم شیمیایی، سالها فاضلاباش را – که حاوی مقدار زیادی جیوه بوده- مستقیما در آب دریا تخلیه میکرده است. این جیوه ابتدا ماهیها را مسموم میکرده و سپس وارد بدن افرادی میشده که این ماهیها را میخوردند. بیماری مینیماتا یک اختلال عصبی پیشرفته در انسانها ایجاد میکرد و علاوه بر مصرف مستقیم ماهیهای آلوده، از طریق مادران حامله به نوزادان هم منتقل میشد. عوارض بیماری شامل نابینایی، ناشنوایی، فلج کامل بدن و اختلالات دیگر عصبی بود.
چیزی که باید درمورد مینیماتا بدانید این است که درصد بالایی از مردم منطقه به نحوی برای کارخانهی کودسازی کار میکردند و تنها منبع درآمدشان به ادامهی فعالیت کارخانه وابسته بود. همین مسئله باعث شده بود که تلاشهای کارخانه برای سرپوش گذاشتن روی این فاجعه جواب دهد.
اسمیت در این مرحله از کار و زندگیاش از اعتبار بسیار بالایی برخوردار بود و تصمیم گرفت که از این اعتبار برای پرده برداشتن از این فاجعهی انسانی استفاده کند. او اسم مجموعهی عکسهایش از مینیماتا را «جریان مرگ از یک لوله» گذاشت. بعد از انتشار در رسانههای مختلف، منتخبی از عکسهای این دوران در یک کتاب هم به چاپ رسیدند. (برای دیدن عکسها در سایز بزرگ، روی آنها کلیک کنید.)
[foogallery id=”1407″]
عکسی که در ادامه میبینید، یکی از مشهورترین تکعکسهای اسمیت و از همین مجموعه است که یک کودک مبتلا به بیماری مینیماتا و مادرش را نشان میدهد.

چرا یوجین اسمیت آنقدرها معروف نیست؟
ویلیام یوجین اسمیت بدون شک یکی از بزرگترین عکاسان تاریخ است. واقعا پیدا کردن عکس بد یا حتی عکس معمولی از او به شدت سخت است. اما با این وجود نام او به اندازهی سایر بزرگان عکاسی، مشهور نیست.
اصلیترین دلیل این مسئله، حجم بسیار بالای کار اوست. همانطور که گفتم، چندین مجموعه عکس چندهزارتایی از او به جا مانده است. حالا تصور کنید که چهطور میشود این حجم بالا از عکسهایی را به نمایش گذاشت که تکتکشان با منظور گرفته شدهاند و نبوغ عکاس را نشان میدهند؟ نمایشگاه عکس؟ کتاب؟ مواجهه با این همه عکس واقعا آسان نیست؛ چه رسد به بررسی آنها و صحبت درموردشان. همین باعث شده که بسیاری از کارهای او مهجور باقی بمانند.
چه نکتهای از یوجین اسمیت یاد بگیریم؟
مهمترین برداشت شخصی من از زندگی و کارهای اسمیت، این بود که درمورد کارهای مستند و فتوژورنالیسم به هیچ وجه نباید از ایدهآلها کوتاه آمد. این نکته در مرحلهی بعد به سایر ژانرهای عکاسی هم تعمیم پیدا میکند اما درمورد حوزهی اصلی فعالیت اسمیت بسیار مهم است.
یوجین اسمیت در تمام طول زندگیاش هیچوقت از استانداردهایی که داشت پایین نیامد و به خاطر هیچکس و هیچچیز کیفیت کار و هدف عکسهایش را قربانی نکرد. این، مهمترین درس از زندگی و کار اوست.
نظرتان را درمورد پستهای معرفی عکاسان بنویسید و فتوبلاگ من را با دوستان علاقهمند به عکاسیتان به اشتراک بگذارید.