شاید اسم کتاب شما را به این فکر بیاندازد که با یک کتاب تخیلی و فانتزی سر و کار دارید، اما این طور نیست. نویسنده سفت و محکم با هر دو پایش در جهان واقعیت ایستاده و هروقت که به جهان عجایب سرک می‌کشد این کار را خیلی رئالیستی انجام می‌دهد. می‌توانیم بگوییم کتاب رئالیسم جادویی است، البته اگر به این عناوین اهمیت می‌دهید. غرض این بود که طرفداران هری پاتر و بازی تاج و تخت را متوجه این نکته کنم که این کتاب از آن کتاب‌ها نیست!

حالا با خیال راحت می‌توانیم برویم سراغ چالش بعدی که همانا معرفی کردن کتاب و اندکی بررسی آن است، بدون لو دادن ماجراها. در موزه عجایب ما با دو داستان موازی مواجه هستیم که درهم می‌آمیزند و بستر وقوع تمام این ماجراها شهر نیویورک است. از یک سو ادی را داریم، پسر جوان یهودی‌الاصلی که پیشینه‌ای از فقر و کارگری دارد و بعد از فراز و نشیب‌های بسیار بدل به یک عکاس شده است. از سوی دیگر کورالی قهرمان کتاب است، دختر صاحب موزه عجایب که با نقصی مادرزاد در دستانش متولد شده است. و بدون شک قهرمان سوم نیویورک است و تمام وقایعی که در بستر این شهر در حال وقوعند. کارگران خشمگینی که به دنبال حقشان هستند، صاحبان کارخانه‌ها که می‌خواهند خفه‎‌شان کنند، و تمام چیزهایی که در شهر ساخته شده یا نابود می‌شوند، شهربازی‌های بزرگ تا مناطق طبیعی.

اگر بخواهم صادقانه درباره این کتاب بنویسم باید اعتراف کنم که اگر پایان‌بندی کتاب را در نظر نگیریم با یک شاهکار تمام عیار طرف هستیم. و اصلا شاید عالی بودن مابقی کتاب است که باعث بالا رفتن انتظارات ما از پایان‌بندی و در نتیجه مقداری سرخوردگی می‌شود. اما شما ای خوانندگان جوان‌بخت این شانس خوب را دارید که با خواندن این متن انتظارات‌تان از پایان کتاب را تعدیل کنید و بتوانید از کلیت آن لذت وافری ببرید.

صحنه‌سازی و شخصیت‌پردازی نویسنده واقعا مسحورکننده است. مثلا با هم این چند خط موزه عجایب را بخوانیم:
«دخترانی که از طاقی‌ها می‌پریدند اول به پرنده‌ها می‌ماندند. سهره‌های کاکل قرمز، کبوتران سفید، توکاهایی در روپوش‌هایی با یقه‌هایی مخملی. اما وقتی به سیمان کف خیابان برخورد می‌کردند، حقیقت مهیب آشکار می‌شد. استخوان‌هایشان درهم می‌شکست و درست در برابر چشم کسانی که در بیچارگی محض شاهد صحنه بودند جان می‌دادند. افسر پلیسی که کنار ادی ایستاده بود ناله‌ای کرد و رو برگرداند، سرش را میان دستانش گرفت چون برای نجات کسانی که از ساختمان پایین می‌پریدند هیچ راهی نبود، همچنین برای پذیرش این واقعیت.»

احتمالا شما هم هرگز مثل من این صحنه را از یاد نخواهید برد. ساختمان چند طبقه کارگاه خیاطی آتش گرفته است و کارگران که در ساختمان به رویشان قفل بوده آنجا گیر افتاده‌اند، تنها راه جلوگیری از مرگ با آتش، مرگ بر اثر سقوط است. وقتی این صفحات را می‌خوانیم در آرزوی این می‌سوزیم که صاحبان این کارگاه‌ها را به سزای اعمال‌شان برسانیم، و این یکی دیگر از نقاط قوت کتاب است. در تمام طول خواندن موزه عجایب احساس می‌کنیم نویسنده همه چیز را از زشت تا زیبا، از باشکوه تا نفرت‌انگیز یا غمناک، دقیقا همان طور که حس می‌کند برایمان روایت کرده است و این احساس نزدیکی و کشش به خواندن و درگیر قضایا شدن تا انتهای کتاب همراه ما می‌ماند.

یکی دیگر از نقاط قوت کتاب توصیف زندگی زنان و مشکلات‌شان در آن دوره تاریخی است. زنان در موزه عجایب در تمام لحظات احساس ناامنی می‌کنند، به خصوص زنانی که از زیبایی ظاهری برخوردار نیستند یا غیرمعمولی هستند. کورالی در بخشی از داستان به پدرش شک کرده، در دوراهی کنکاش بیشتر و دست کشیدن از این کار است که می‌خوانیم:
«بالای پله‌های سرداب ایستادم و با خودم فکر کردم حالا باید چه کار کنم. بله، قبول دارم که ترسیده بودم. آماده نبودم تا این حد خلاف انتظار پدرم عمل کنم. اما اگر چیزهای دیگری بود که باید می‌دانستم چی. شاید ته دلم خبر داشتم اگر در را باز کنم و حقیقت را بفهمم، دیگر در خانه نمی‌مانم و فرار می‌کنم. هیچ نمی‌دانستم اگر از پیش پدرم بروم قرار است کجا بمانم. شاید موزه یا تماشاخانه دیگری، البته اگر قبولم می‌کردند. می‌دانستم چرا مورین از کار در این خانه دست نمی‌کشد و نمی‌رود. ما انتخاب‌های زیادی نداشتیم. کلیدها را سر جایشان برگرداندم. و از خودم به خاطر این کار متنفر شدم.»

اما همین زنان در عین ناامنی و ترس آرزوی تغییر را در دل دارند و ما نشانه‌هایی از تغییرات آینده را در رفتار و گفتار این زنان می‌بینیم:
«درشکه‌چی حالا دیگر داشت دیوانه می‌شد. “بیا منطقی باشیم. این راهی که تو داری می‌ری به جایی نمی‌رسه. اگه من دختر داشتم، هیچ وقت نمی‌خواستم بفهمه این دنیا چقدر می‌تونه پست و بی‌انصاف باشه.”
“اگه دختر داشتی، بذار بفهمه دنیا چه جور جاییه تا بتونه با چشمای باز زندگی کنه.”»

در کنار تمام نکات گفته شده ترجمه خوب کتاب را هم حتما لحاظ کنید. کتاب به قدری روان و خوش‌خوان است که اصلا حس نمی‌نکنید در دست اندازهای فهمیدن منظور مترجم گیر کرده‌اید. می‌توانید با خیال راحت موزه عجایب را در دست بگیرید و یک سره و یک نفس بخوانیدش!
بخت یارتان خوانندگان جوان‌بخت.

 

مشخصات کتاب:

موزه عجایب
نویسنده: آلیس هافمن
مترجم: آزاده کامیار
انتشارات: نشر همان

خرید از ایران کتاب

خرید از دیجی کالا

 

توجه داشته باشید که لینک‌های این پست، لینک‌های هم‌کاری در فروش هستند. یعنی در صورتی که با کلیک روی آن‌ها خریدی انجام دهید، درصد مشخصی از مبلغ پرداختی شما به معرف -یعنی من- می‌رسد. استفاده از این لینک‌ها می‌تواند یک روش خوب برای حمایت از محتوای این وبلاگ و تلاش من برای به‌تر شدنش باشد.

 

باقی پست‌های معرفی کتاب وبلاگ را هم ببینید.


به دیگران هم برسانید