من یک تئوری جدید دارم. نمیشود و نباید به همه احترام گذاشت. احترام گذاشتن به بعضی عقیدهها و بعضی آدمها باعث میشود تا حدودی موجه یا حتی معتبر به نظر برسند. و این بعضیها واقعا لایق کمترین میزان اعتبار و جدی گرفته شدن هم نیستند.
البته یک زمانی که جوانتر بودم -و احتمالا نادانتر- و با دنیا و آدمها چندان آشنا نبودم، من هم فکر میکردم همه لایق احتراماند. با همه باید منطقی و آرام بحث کرد. همه باید فرصت حرف زدن داشته باشند و… اما حالا فکر میکنم که نمیشود و نباید به هر فرد و عقیدهای احترام گذاشت.
نمیگویم هر فردی حق زندگی یا برخورداری از حقوق اولیهی انسانی را ندارد. نه، حرف من به آن بالا بالاهای هرم مازلو مربوط است. من میگویم هر فردی حق حیات و برخورداری از حقوق اولیهی انسانی و شهروندی را دارد اما لزوما لایق احترام باقی شهروندان نیست.
بگذارید تئوری جدیدم را با چند مثال، روشنتر کنم.
فرض کنید یکی کنارتان نشسته و دارد با افتخار تعریف میکند که چهطور حقوق کارگرهای مهاجرش را کم کرده و همان حقوق پایین را هم سر وقت پرداخت نمیکند. اما هیچکدامشان جرئت اعتراض ندارد. چون همه خانواده دارند و از بیکار شدن میترسند.
شما بگویید. چهطور میشود به این آدم احترام گذاشت؟ نمیگویم حق زندگی ندارد یا باید بلای خاصی سرش بیاوریم. (این وظیفهی قانون است که جلوی وقوع چنین اتفاقاتی را بگیرد.) اما قطعا چنین آدمی ارزش احترام ما را هم ندارد.
یا مثلا به این فکر کنید که چهطور میشود به یک نئونازی یا نژادپرست یا کسی که تغییر اقلیم را انکار میکند احترام گذاشت و حرفهایش را شنید و اولین شیء سخت دم دست را به سمتش پرتاب نکرد؟ واقعا چهطور میشود به کسی احترام گذاشت که فکر میکند صرفا به دلیل محل تولد یا رنگ پوست یا زبان و لهجهاش نسبت به دیگران برتر است؟
جواب این است که نمیشود. اما قضیهی مهم تر این است که نه تنها نمیشود، بلکه نباید به چنین افرادی احترام گذاشت و میدان را در اختیارشان گذاشت. چون قویترین سلاح برای برخورد با عقاید احمقانهای که ظاهرا غیرقانونی نیستند و نظامهای قضایی معمولا کاری با آنها ندارند، مجازات اجتماعیست. یعنی نادیده گرفتن، مخالفت علنی و حتی تحقیر کردن ایدههایی که واقعا حقیرند.
من یک تئوری جدید دارم. کسی که نادان است و بر نادانیش اصرار میکند و حتی تلاش میکند آن را عین دانایی جلوه دهد، به هیچ وجه لایق احترام و توجه نیست. نژادپرستی، فساد، تبعیض براساس هر معیاری، دروغگویی و نادیده گرفتن حقوق اولیهی انسانها به هیچ وجه قابل احترام نیستند؛ حالا از طرف هرکسی که میخواهند باشند. شما چه میگویید؟
حامد
من یه نویسنده، عکاس، ویدئوگرافر و پادکسترم که عاشق خلق محتوای بکر و تازهست. اگه دوست دارید بیشتر درموردم بدونید، صفحهی دربارهی من رو ببینید. اما اگه دوست دارید باهم رفیق بشیم، تو شبکهی اجتماعی موردعلاقهتون یا از طریق اعلانهای مرورگر دنبالم کنید، محتوا رو ببینید و نظرتونو بگید که بیشتر گپ بزنیم.
تا دفعهی بعد، عزت زیاد!
پستهای مرتبط
چه رسمهایی که میآیند…
...واقعا مانده بودم که چه واکنشی مناسب دیدن این صحنه است. فقط میدانستم که رسوم جدید -و به نظر من- عجیبتر و بعضا تاسفآورتری در راهاند.
دیوانهها
زندگی با همین دیوانهها و دیوانگیهاشان است که قابل تحمل میشود. دنیا پر است ازافسانههای آمیخته با واقعیتی که از عشق میگویند و جنون.
من و جناب کفاش (یک داستان کاملا واقعی)
بیشتر از این ندارم. تو هم از این به بعد یه کاری بکن یکی اومد پیشِت، بار دوم هم بیاد. آخه کی قبول میکنه یه کفیِ نازک بشه 60 تومن!؟
2 نظر
نظرات بسته شده اند.
متن کاملا درستی است ولی گاهی انقد به کسانی احترام میگذاریم که بعدها برای بی اعتنایی دیر است
اول، ممنون از وقتی که برای خوندن متن و نوشتن نظرتون صرف کردید 🙂
فکر میکنم منظورتون بیشتر این باشه که هزینهی بیاعتنایی به کسی که مدتها بهش احترام گذاشتیم، الان زیاده. این تو بعضی موقعیتهای خاص درسته.
البته تغییر رفتار همیشه سخته. ولی در این مورد خاص به نظرم همیشه ارزششو داره و به قول قدیمیا ماهی رو هر وقت از آب بگیریم تازهست.