خیلی از ما -در تمام طول زندگیمان- بعضی احساسات را پنهان میکنیم، بعضی حرفها را نمیگوییم و بعضی کارها را نمیکنیم. اما نه به این خاطر که انتخاب خودمان این است! ما خودمان را سانسور میکنیم چون بهمان دیکته شده که پسر خوب، دختر خوب، پدر خوب، مادر خوب و هر «خوب» دیگری که قرار است باشیم، نباید بعضی کارها را انجام دهد.
نتیجه هم شده یک خِیل آدم افسرده و مضطرب و عصبی که سالها وانمود کردهاند و دیگر حتی نمیدانند خود حقیقیشان چه شکلیست. چه برسد به شناخت راههای بازگشت به آن…
در این پست، از تجربیات یکی دو سال اخیرم خواهم نوشت که باعث شدند بعد از سالها به آرامش برسم و دیگر از همه چیز و همه کس عصبانی نباشم. اما همین اول یک تقلب بهتان میده: خلاصهی همهشان این است که یادم گرفتم خودم باشم.
توصیهی من این است که مراحل زیر را به ترتیب طی کنید.
۱- با خودتان درمورد افکار، احساسات، نیازها و خواستههایتان صادق باشید
. . .
..................................................................................................................................
برای خواندن ادامهی پست یا دیدن باقی محتوا، باید عضو وبلاگ باشید.
..................................................................................................................................
حامد
من یه نویسنده، عکاس، ویدئوگرافر و پادکسترم که عاشق خلق محتوای بکر و تازهست. اگه دوست دارید بیشتر درموردم بدونید، صفحهی دربارهی من رو ببینید. اما اگه دوست دارید باهم رفیق بشیم، تو شبکهی اجتماعی موردعلاقهتون یا از طریق اعلانهای مرورگر دنبالم کنید، محتوا رو ببینید و نظرتونو بگید که بیشتر گپ بزنیم.
تا دفعهی بعد، عزت زیاد!
پستهای مرتبط
چهطور از نقش قربانی خارج شویم و زندگی بهتری برای خودمان و دیگران بسازیم
در این پست، به نشانههای حس قربانی همیشگی بودن و راههای عبور از این حس پرداختهام. برای خروج از این فضای ذهنی، بخوانید.
دخترها حق نه گفتن دارند و پسرها حق ناپدید شدن
در این پست، از دوست ماندن با کسی که به او علاقهمندیم -و بهمان نه گفته- بدون شکلگیری رابطهی عاطفی حرف زدهام و اینکه چرا اتفاق خوبی نیست.