ما میتوانیم نسلی باشیم که دنیای کسبوکار را واقعا تغییر میدهد. باور کنید که وقتاش رسیده. وضعیت امروز جامعهی ما به گونهای پیش میرود که مدلهای قدیمی کسبوکار به زودی ارزش خود را در آن از دست خواهند داد. اما راهحل چیست؟ چطور میشود مدلهای جدید کسبوکار را در ایران پیاده کرد؟
روایت فعلی از کسبوکار؛ مشتریان و مدیران
مرحلهی اول، شناخت روایت فعلی از کسبوکار و مدلهای موجود است. از خودتان بپرسید که مردم عادی درمورد کسبوکارهای ما چطور فکر میکنند؟ اگر منصف باشید، جواب شما حول محور این ۳ باور کلی خواهد بود:
- تنها هدف شرکتها کسب درآمد بیشتر است و کاری با دیگر بازیگران عمدهی اجتماعی ندارند.
- تنها کسانی که برای شرکتها مهماند، صاحبان سهام آنها -و تاحدودی کارمندانشان- هستند؛ یعنی همان کسانی که درآمد هم برای راضی نگه داشتن آنها کسب میشود.
- اگر فرصتاش پیش بیاید، شرکتها از هیچگونه تقلب و کمفروشی برای کسب درآمد بیشتر ابایی ندارند.
اما خود این شرکتها چه تفکری دارند؟ صاحبان و گردانندگان کسبوکارهای قدیمی براساس این باورها عمل میکنند:
- فقط دولت مسئول بهبود وضع جامعه است. اگر ما قرار است کاری بکنیم پس چرا مالیات میدهیم؟ اصلا تامین اجتماعی برای چیست؟
- همهی انسانها خودخواه هستند و فقط کارهایی را انجام میدهند که برایشان نفع شخصی داشته باشد. پس چرا ما اینطور نباشیم؟
- اگر همه برای رسیدن به نفع شخصیشان عمل کنند، سیستم بازار خودبهخود باعث بهوجود آمدن نفع جامعه میشود. (همان نظریهی دست نامرئی بازار آدام اسمیت؛ جالب اینکه برداشت ما از کل آدام اسمیت همین یک فصل از یک کتاب است.)
خودتان میبینید که وقتی همهی این نکات را کنار هم میگذاریم، تصویر چندان جالبی درست نمیشود. ما به عنوان کسبوکارهای جدید باید کاری کنیم که این روایت غالب اصلاح شود. عوض کردن نظر مردم نیازمند حوصله، زمان، تکرار و عمل است. باید تغییر کنیم و این تغییر را به بقیه هم نشان دهیم.
یک نمونهی تاریخی از تلاش برای تغییر روایت غالب در جامعه، بحث مشارکت اجتماعی زنان است. تا چند دههی پیش باور عمومی این بود که زنها موجوداتی احساساتیاند و جای آنها در خانه است. اما به مرور زمان افرادی پیدا شدند که به خود جرئت زیر سوال بردن این روایت غالب را دادند و حالا زنان جامعهی ما از حقوق اجتماعی مختلفی برخوردارند که شاید برای نسلهای قبل قابل تصور هم نبودهاند. آنها رای میدهند، گواهینامهی رانندگی میگیرند، کار میکنند و…
اشکالات روایت فعلی
پس اگر با من موافقاید، بیایید اشکالات اصلی روایت فعلی را مطرح کنیم:
۱- هر کسبوکاری برای ادامهی حیات و فعالیت به کسب درآمد نیاز دارد ولی قطعا “هدف” شرکتها فقط کسب درآمد نیست. بگذارید منظورم را با یک مثال واضحتر بیان کنم. تمام ما برای زنده ماندن نیاز به تولید گلبولهای قرمز در بدنمان داریم ولی طبیعتا هدف ما از زندگی تولید گلبول قرمز نیست. اگر شما هم مثل من شانس آشنایی با چند کارآفرین جوان را داشتید، قطعا باور میکردید که کارآفرینان نمونهی نسل جدید وقتی کسبوکارشان را آغاز میکنند که یک مشکل یا هدف بزرگ تمام فکر و ذکرشان را مشغول میکند. کسبوکارهای امروزی به دنبال ارائهی یک خدمت خاص و بهتر کردن زندگیها هستند؛ نه صرفا کسب درآمد.
۲- اگر همهی صاحبان کسبوکار به دنبال تقلب باشند، دیگر چیزی به نام “اخلاق در کسبوکار” وجود نخواهد داشت. شاید بخشی از تقصیر در این مورد بر گردن دانشگاههای ما باشد که حتی یک واحد اخلاق در تجارت در میان دروس رشتههای مدیریتی ندارند، اما باور کنید که اخلاق کسبوکار یک مرکب متضاد نیست. صاحبان کسبوکارهای امروزی افرادی هستند مثل من و شما که تلاش میکنند کار درست را انجام دهند و به دنبال تقلب برای کسب سود بیشتر نیستند.
۳- همهی انگیزههای انسان، مادی نیست. متاسفانه بهروز نبودن علم منابع انسانی در ایران باعث شده که هنوز هم بسیاری از صاحبان کسبوکارها و به تبع آنها مردم عادی تصور کنند که بهترین سیاست برای برخورد با دیگران سیاست هویج و چماق است. یعنی پاداش مادی انگیزه میدهد و مجازات مادی هم مانع تخلف میشود. در اینجا بهتر است از سخنان یکی از اساتید سابق دانشگاه هاروارد بهره بگیریم. “هری لوینسون” درمورد سیاست چماق و هویج یک سوال مطرح میکرد” «وقتی یک هویج آویزان در جلو و یک چماق آویزان در عقب را تصور میکنید، بین این دو چه موجودی ظاهر میشود؟»[۱] ساده کردن روحیات و انگیزههای انسانی تنها در حد نفع مادی، درواقع مقایسهی او با موجود چهارپایی است که میان چماق و هویج قرار میگیرد. فکر نمیکنید انسانها کمی پیچیدهتر هستند!؟
۴- امروز همهی کسبوکارها در تمام دنیا به هم وصل شدهاند. به لطف رفع تحریمها، کسبوکارهای ایرانی نیز کمکم در حال وصل شدن به همتایان خارجی خود هستند. تکنولوژیهای ارتباطی نیز پیشرفت کردهاند. پس هیچ کسبوکاری نمیتواند خود را یک واحد جدا و مستقل از سایر اجزای جامعه یا بازار ببیند. در دنیای امروز، مرگ یک کارگر به دلیل شرایط بد کاری باعث به وجود آمدن موجی از خشم در سراسر دنیا میشود و روی اقتصاد تاثیر میگذارد. مشتریان درمورد کسبوکارها نقد مینویسند و به تجربهی استفاده از خدمات آنها امتیاز میدهند. امروز همه چیز به همه چیز وصل است! مطمئن باشید که تئوریهای قدیمی دیگر برای دنیای جدید جوابگو نخواهند بود.
روایتی نو…
اگر روایت فعلی اینقدر مشکل دارد، چرا باید برای حفظ آن تلاش کنیم؟ چرا نباید به فکر ارائهی روایتی نو باشیم که جایگزین تصورات فعلیمان از کسبوکارها شود؟ واقعیت این است که سالهاست کارآفرینان و مدیران موفق به دنبال ایجاد تصویری مثبت از کسبوکارها در ذهن مردم هستند. شواهد تاریخی نشان میدهد که حتی در قرن شانزدهم میلادی، بسیاری از تاجران به فکر ایجاد تصویری مثبت برای کسبوکارشان بودهاند و در عین حال، برای ترقی و تعالی جامعهشان نیز تلاش میکردند.[۲] اما آغاز چیزی که ما امروزه به نام “نیکوکاری” یا “مسئولیت اجتماعی شرکتها” میشناسیم را میتوان به قرن بیستم میلادی نسبت داد.[۳] شاید شما هم درمورد فعالیتهای خیرخواهانهی افرادی مثل “هنری فورد” (موسس اتومبیلسازی فورد) در قرن بیستم میلادی شنیده باشید. در کشور خودمان نیز مثالهایی از مسئولیت اجتماعی از دوران قاجار موجود است. (البته با توجه به وصل بودن تاجران و سرمایهداران عمدهی آن زمان به خاندان سلطنتی، شکل مسئولیت اجتماعی با تعاریف امروزی فرق داشته است.)
مسئولیت اجتماعی چیزیست که همین امروز و در قرن بیستویکم نیز مطرح است و بخش نسبتا بزرگی از استراتژی شرکتهای مطرح دنیا محسوب میشود. (همهی ما از فعالیتهای خیرخواهانهی افرادی مثل “بیل گیتس” -بنیانگذار مایکروسافت- شنیدهایم.) این یعنی کارآفرینان و کسبوکارهای بزرگ فهمیدهاند که برای رسیدن به موفقیت روزافزون باید با جوامع در ارتباط باشند و مشکلات آنها را مشکلات خودشان بدانند. حتی مشکلاتی مثل آلودگی محیط زیست و هوا، بحران آب و افزایش گازهای گلخانهای نیز باید در کنار مشکلات اقتصادی و اجتماعی مانند بیکاری و فقر مورد توجه کسبوکارها قرار گیرند. در جوامع امروز هیچکدام از این مشکلات بزرگ بدون دخالت فعالانهی کسبوکارها قابلحل نیستند.
علاوه بر مدل قدیمی مسئولیت اجتماعی، مدلهای جدید کارآفرینی اجتماعی، کسبوکارهای متناسب و سازگار با زیستبوم و استارتآپها نیز در حال گسترشاند. نکتهی مشترکی که بین این مدلهای جدید وجود دارد، این است که همگی براساس شناسایی مشکلات جوامع و ساختن یک کسبوکار برای حل آنها ایجاد میشوند.
در کارآفرینی اجتماعی، تمام یا قسمت عمدهای از سود به دست آمده -پس از پرداخت هزینهها- در خود کار سرمایهگذاری شده و برای حل مشکل اولیهای که کل کسبوکار برای حل آن به وجود آمده، صرف میشود. در کسبوکارهای سازگار با زیستبوم، مسئلهی محیط زیست در بالاترین درجه از اهمیت قرار میگیرد و کسبوکار به نوعی طراحی میشود که از امتیازات محیط و نیروی کار جامعهی محلی -بدون بر هم زدن تعادل چرخههای طبیعی و زیستبوم منطقه- استفاده شود. استارتآپها هم در واقع تیمهای نوپایی هستند که برای حل یک مشکل و در یک حالت عدماطمینان مطلق (فضایی پر از ناشناختهها) دور هم جمع میشود و راهحلی مقیاسپذیر برای آن مشکل پیدا میکنند. اما بسیاری در کنار این تعریف، فرهنگ استارتآپی را هم به صورت مجزا تعریف میکنند.[۴] فرهنگی که یکی از اصلیترین پایههای آن، ایجاد ارزش برای تمام ذینفعان (چه درون سازمان باشند و چه بیرون از آن، چه مشتری باشند و چه شهروندی که کسبوکارها روی زندگیاش تاثیر میگذارند) و حل حداقل یکی از مشکلات جوامع است.
گسترش فرهنگ استارتآپی و تعداد زیاد کسبوکارهایی که براساس مدلهای جدید ایجاد میشوند –و تعدادشان هر روز هم بیشتر میشود- میتواند بهترین فرصت برای حاکم کردن این روایت جدید بر دنیای کسبوکارها باشد. چون همانطور که گفتیم، این کسبوکارها از همان ابتدا با دید “حل مشکل” وارد فعالیت شدهاند و به فضاهای پیچیدهای که پر از ناشناختهها هستند، عادت دارند. این یعنی، کسبوکارهای جدید بهترین اسلحهها برای روبهرو شدن با مشکلات جوامع را در اختیار دارند.
تنها نکتهای که باقی میماند، احساس شدن ضرورت وجود یک روایت جدید توسط خود کسبوکارهاست. در مراحل بعدی، صاحبان کسبوکار و صاحبنظران باید در کنار هم در یک فضای گفتوگو و انتقال تجربه، به بحث پیرامون راههای عملی انتقال جوامع و اقتصادها به روایت جدید باشند تا شاید بتوانیم شاهد دنیایی بهتر با کسبوکارهایی بهتر باشیم.
این نوشته در تاریخ ۱۰ اسفند ۹۵ در روزنامهی فرصت امروز به چاپ رسیده است.
* در نوشتن این یادداشت علاوه برا منابع عنوانشده از مجموعه سخنرانیهای “New Models of Business in Society” نیز استفاده شده است. این سخنرانیها مربوط به کلاسهای Darden Business School در دانشگاه ویرجینیای آمریکا هستند.
[۱] https://hbr.org/1973/01/asinine-attitudes-toward-motivation
[۲] http://historyofgiving.org/1500-1750/1526-juan-luis-vives-publishes-influential-essays-on-poverty/
[۳] https://www.researchgate.net/publication/282746355_A_History_of_Corporate_Social_Responsibility_Concepts_and_Practices
[۴] http://www.forbes.com/sites/natalierobehmed/2013/12/16/what-is-a-startup/#71b5abd74c63
حامد
من یه نویسنده، عکاس، ویدئوگرافر و پادکسترم که عاشق خلق محتوای بکر و تازهست. اگه دوست دارید بیشتر درموردم بدونید، صفحهی دربارهی من رو ببینید. اما اگه دوست دارید باهم رفیق بشیم، تو شبکهی اجتماعی موردعلاقهتون یا از طریق اعلانهای مرورگر دنبالم کنید، محتوا رو ببینید و نظرتونو بگید که بیشتر گپ بزنیم.
تا دفعهی بعد، عزت زیاد!
پستهای مرتبط
چرا «قضاوتم نکن» احمقانهترین و آسیبزنندهترین جملهی قرن ۲۱ است
در این پست، از عواقب گسترده و عمیق جملهی «قضاوتم نکن» در جامعه گفتهام و اینکه چرا فکر میکنم به شدت احمقانه و آسیبزننده است.
چرا هر کلیک شما در عصر پساحقیقت مهم است
برای بهرهگیری از جنبههای مثبت اینترنت، باید ویژگیهای عصر پساحقیقت را بشناسیم و به اهمیت تکتک کلیکهایمان فکر کنیم. موضوع اصلی این یادداشت همین است.
با تنها ایرانی برندهی جایزهی پولیتزر آشنا شوید
اصولا هر خبرنگار و عکاس خبری و در درجهی بعد هرکسی که در حوزهی نویسندگی و عکاسی و موسیقی فعال باشد، باید جایزهی پولیتزر را بشناسد...