دیروز شد بیستوپنج سال. بیستوپنج سالِ تمام از اولین باری که نور را دیدم، بیستوپنج سال از اولین گریههایم. بیستوپنج سال شده اما من هنوز هم به دنبال نورم. از شما چه پنهان، هنوز هم گهگاهی گریه میکنم.
اما مابین اینها در این بیستوپنج سال به سه چیز رسیدهام. سه اصل مهم برای ادامه دادن، برای زندگی:
اول: کاوش کردن
نمیشود ایستاد. حتی اگر ندانی دنبال چه میگردی، نباید از جستوجو بمانی. باید معنای عشق، دوستی، باور، اعتماد، آرامش، خیانت و نابودی را لمس کنی. خودت پیدایشان کنی، تجربهشان کنی. باید فرهنگ لغات خودت را بسازی و نگذاری معنا را به تو دیکته کنند. باید همه چیز را تجربه کنی؛ حتی اگر میگویند بد است. بدِ یکی شاید خوبِ تو باشد. کسی چه میداند…
دوم: درک کردن
با کاوش، در واقع داده جمع میکنی؛ میبینی، میشنوی. اما بعد باید اینها را بفهمی. و فهمیدن در سکوت و تنهاییست که میسر میشود. به خودت وقت بده برای درک کردن. این درک و فهم از عالم هستی شاید تنها ثابتِ تو باشد در دنیایی از متغیرها.
سوم: خلق کردن
بعد از همهی اینها میرسی به جایی که حس میکنی حرف داری برای گفتن؛ طوری که اگر نگویی منفجر میشوی. خلق میکنی -به شکلهای مختلف- تا حرف بزنی. از دنیایی بگویی که در طول سالیان شناختهای و این آفرینش، غایت انسان است.
بیستوپنج سال طول کشیده، ولی حس میکنم راهم را کموبیش پیدا کردهام، میدانم برای چه زندهام، برای چه ادامه میدهم. شما هم پیدا کنیدش. به قول بوکوفسکی، چیزی که دوست دارید را -دلیل حیاتتان را- پیدا کنید و بگذارید بکُشدتان. (نقل به مضمون)
حامد
من یه نویسنده، عکاس، ویدئوگرافر و پادکسترم که عاشق خلق محتوای بکر و تازهست. اگه دوست دارید بیشتر درموردم بدونید، صفحهی دربارهی من رو ببینید. اما اگه دوست دارید باهم رفیق بشیم، تو شبکهی اجتماعی موردعلاقهتون یا از طریق اعلانهای مرورگر دنبالم کنید، محتوا رو ببینید و نظرتونو بگید که بیشتر گپ بزنیم.
تا دفعهی بعد، عزت زیاد!
پستهای مرتبط
نمیشود و نباید به همه احترام گذاشت
من یک تئوری جدید دارم. نمیشود و نباید به همه احترام گذاشت. چون هر فرد و عقیدهای لایق احترام و حتی توجه ما نیست. میگویم چرا...
از ما که گذشت: برای ولنتاین
تا وقتی حال و حوصلهاش را دارید، عشق و عاشقی را تجربه کنید، به دیگران اعتماد کنید و از مسیر لذت ببرید. معلوم نیست این دوره چند سال باشد...
تو تاریخ ادبیات جهانی
لبهایت سرآغاز تمام داستانهای عاشقانه و چشمانت روایتگر تمام تراژدیها. تو تاریخ ادبیات جهانی و من شاعر تازهکاری که حتی...