بعضی دردها

بعضی دردها…

بعضی دردها را نمی‌شود گفت. بعضی دردها باید ته دل‌ات بمانند و بماسند گوشه‌ی ذهن خسته‌ات. این‌قدر که جزئی از وجودت شوند و کم‌کم عادت کنی به وجودشان...

0 نظر1 دقیقه

ادامه مطلب


بیست‌وپنج سالگی

بیست‌وپنجِ بزرگ

دی‌روز شد بیست‌وپنج سال. ۲۵ سال تمام از اولین باری که نور را دیدم. در این ۲۵ سال به سه اصل مهم رسیده‌ام؛ برای ادامه دادن، برای زندگی...

0 نظر2 دقیقه

ادامه مطلب


دندان‌درد

چه کسی دندان مرا جابه‌جا کرد!؟ پذیرش دندان‌درد در ۵ مرحله

اصولا دندان‌درد چیز بدی‌ست. و وقتی یکی -مثل امروزِ من- دچارش شود، باید 5 مرحله را طی کند تا بتواند به حالت عادی برگردد...

0 نظر1 دقیقه

ادامه مطلب


ایوند

یک سال با ساکنین واحد ۹۰۶ جنوبی

امروز برای آخرین بار به‌عنوان یکی از ساکنین رسمی‌اش به واحد 906 جنوبی برج الوند رفتم. برای آخرین بار پشت میزم نشستم و آخرین کلمه‌ها را برای ایوند نوشتم.

4 نظر2 دقیقه

ادامه مطلب


دست‌ات را به من بده

دست‌ات را به من بده

آگهی تبلیغاتی می‌گوید «دست روی دست نگذارید؛ همین حالا خرید کنید» و من فکر می‌کنم که دست روی دست گذاشتن آن‌قدرها هم بد نیست. دست‌ات را به من بده!

0 نظر1 دقیقه

ادامه مطلب


رسوم جدید

چه رسم‌هایی که می‌آیند…

...واقعا مانده بودم که چه واکنشی مناسب دیدن این صحنه است. فقط می‌دانستم که رسوم جدید -و به نظر من- عجیب‌تر و بعضا تاسف‌آورتری در راه‌اند.

4 نظر1 دقیقه

ادامه مطلب


دیوانه‌ها

دیوانه‌ها

زندگی با همین دیوانه‌ها و دیوانگی‌هاشان است که قابل تحمل می‌شود. دنیا پر است ازافسانه‌های آمیخته با واقعیتی که از عشق می‌گویند و جنون.

0 نظر2 دقیقه

ادامه مطلب


ادعای نویسنده بودن

چطور به یک نویسنده‌ی خیلی بزرگ تبدیل شویم: راهنمای عملی در ۷ مرحله

چند پست با مضمون «همه‌ی ایرانیا خیلی بی‌فرهنگ‌ان» روی پروفایل‌مان بگذاریم. سلفی در کافه هم مفید است؛ به‌خصوص اگر سیگار به دست باشد...

4 نظر1 دقیقه

ادامه مطلب


بابا

بابا…

بابا! مهم نیست اگر یک روز موهای سرت سفید شوند، کمرت درد کند، زانوهایت خم شوند یا حتی دندان‌هایت بریزند. مهم نیست اگر از خانه دور باشی...

2 نظر1 دقیقه

ادامه مطلب


رویا

لعنت به جیرجیرک‌ها!

نزدیک صبح است و هوا تاریک... صدای یک دسته جیرجیرک از آن دورها به گوش می‌رسد نگاه می‌کنم و رویا مرا با خودش می‌برد...

0 نظر1 دقیقه

ادامه مطلب