حتما شما هم شنیدهاید که برای گرفتن عکسهای خوب، اول باید عکسهای خوب دید. به همین دلیل، قصد دارم در بخش فتوبلاگ به معرفی کارهای کسانی بپردازم که در دنیای عکاسی تاثیرگذار بودهاند. عکاسانی که درموردشان خواهم نوشت صاحبان همین عکسهای خوباند؛ عکسهایی که دیدنشان قطعا روی سواد بصری و ذوق و سلیقهی همهی ما تاثیر خواهد گذشت. اولین فردی که برای معرفی انتخاب کردهام، انسل آدامز (ansel adams) است.
بیوگرافی انسل آدامز
انسل آدامز یک عکاس و فعال محیط زیست بود که در سال ۱۹۰۲ و در سنفرانسیسکوی آمریکا به دنیا آمد. او در جریان یکی از پسلرزههای زلزلهی بزرگ سال ۱۹۰۶، به شدت زمین خورد و این برخورد باعث شد دماغاش بشکند و ویژگی ظاهری خاصی به او ببخشد که تا آخر عمرش همراه او بود. یک سال بعد و در اثر بحران اقتصادی، خانوادهی آدامز که از طبقهی مرفه به شمار میرفت، بخش بزرگی از ثروت خود را از دست داد. این نکته باعث شد که پدر انسل تا آخر عمر به دنبال احیای این ثروت باشد و مادرش همواره منتظر بازگشت به وضعیت گذشته و البته کلافه از ناتوانی پدر.
علاوه بر اینها، مادر انسل هنگام به دنیا آمدن او حدودا چهل سال داشت و خواهر مجرد او نیز همراه با خانوادهی آدامز زندگی میکرد. تمام این موارد، در شکل دادن سالهای اولیهی زندگی انسل آدامز تاثیر داشتند. جو خانهی آدامز عموما سنتی، محافظهکار و ویکتوریایی بود و تنها کسی که همیشه از انسل حمایت میکرد و با اشتیاق پیگیر تلاشهای او بود، پدرش بود.
ظاهر خاص انسل و خجالتی بودناش باعث شد که از همان ابتدا با فضای مدرسه به مشکل بربخورد. در نهایت پدر و خالهاش او را در خانه تعلیم دادند تا بالاخره توانست دیپلم خود را دریافت کند.
شاید فکر کنید که این نکات ربط چندانی به زندگی هنری انسل آدامز ندارد اما دقیقا همین اتفاقات در کودکی و نوجوانی او بود که باعث شد به طبیعت رو بیاورد و آرامش را در تعامل با آن پیدا کند. و همین آشنایی و علاقهی زودهنگام به طبیعت، بعدها سبک خاص عکاسی او را شکل داد.

انسل آدامز در دوازده سالگی و بدون داشتن هیچ استادی، خواندن نتهای موسیقی و نواختن پیانو را فرا گرفت. بعدها او به دنبال یادگیری جدیتر پیانو رفت و در سال ۱۹۲۰ تصمیم گرفت موسیقی را به دنبال شغل و منبع درآمد دنبال کند. به گفتهی خود آدامز، یادگیری موسیقی در آن سالها به او درک هنری بخشید و باعث ایجاد نظم در زندگیاش شد.
دیدار اول آدامز از پارک ملی یوسمیت (yosemite) در سال ۱۹۱۶ تبدیل به نقطهی عطفی در زندگی او شد و از آن سال به بعد، مدت زمان زیادی از تمام سالهای زندگی او در یوسمیت گذشت. او اولین عکسهایش را هم در همین سال و با استفاده از دوربینی که والدیناش به او هدیه داده بودند، گرفت.
انسل در سال ۱۹۱۹ به “کلوب سیِرا” پیوست و چهار تابستان پیاپی، نگهدارنده و مسئول مقر کلوب در یوسمیت بود. در همین سالها دوستی نزدیکی بین او با موسسین و رهبران کلوب ایجاد شد؛ کسانی که در واقع پدیدآورندگان جنبش حفاظت از محیط زیست و حیات وحش آمریکا بودند.
آدامز همسر آیندهاش را هم برای اولین بار در یوسمیت ملاقات کرد. آنها در سال ۱۹۲۸ ازدواج کردند و تا آخر عمرشان صاحب دو فرزند شدند.
عضویت در کلوب سیرا، در واقع شروع فعالیت حرفهای انسل آدامز به عنوان یک عکاس بود. اولین عکسها و نوشتههای او هم در نشریهی داخلی کلوب منتشر شدند. در اواخر دههی بیست، آدامز به این نتیجه رسید که احتمال موفقیتاش به عنوان یک عکاس بیشتر از یک پیانیست است. تا سال ۱۹۳۴، انسل به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیرهی کلوب انتخاب شده بود و به عنوان یکی از حافظین یوسمیت شناخته میشد.

شروع عکاسی حرفهای
انسل آدامز در سال ۱۹۲۷ اولین سفرهای خود به منظور عکاسی از طبیعت را آغاز کرد و اولین عکسهای حرفهایاش را گرفت. او در همین سال با “آلبرت بِندِر” آشنا شد که در صنعت بیمه فعالیت داشت و به حمایت از هنر و هنرمندان جوان مشهور بود. در واقع، تنها یک روز پس از ملاقات اولیهی این دو نفر، بندر کار انتشار اولین مجموعهی عکس آدامز را استارت زد.
حمایتهای مادی و تشویقهای بندر باعث تغییرات جدی در زندگی انسل آدامز شدند. در واقع، دوستی با بندر بود که انسل را از یک پیانیست به یک عکاس حرفهای تبدیل کرد.
در سالهای بعد، همکاری انسل با “ماری آدامز” و آشناییاش با “پُل استرند” روی سبک کاری او تاثیر گذاشتند و او را بیش از پیش به عنوان یک عکاس مطرح کردند. دوستی با “ادوارد وِستون” یکی دیگر از رویدادهای تاثیرگذار در زندگی انسل به عنوان یک عکاس بود. این دو نفر باهم گروه “اف۶۴” (f/64) را تاسیس کردند که با وجود عمر کوتاهی که داشت، تاثیرات بزرگی در تاریخ عکاسی به عنوان یک هنر بر جا گذاشت. در این دوران، آدامز به سبک straight photography (عکاسی بدون وام گرفتن از هنرهای دیگر و تغییرات غیرعادی) رو آورد که در آن تاکید ویژهای روی شفافیت لنز و عکس اولیه وجود دارد و در عکس نهایی، اثری از تغییرات غیرعادی و عمده دیده نمیشود. در واقع در این سبک، عکس بیشتر جنبهی ضبط یک واقعیت را داشت و نه خلق آن توسط هنرمند. در واقع، مانیفست این گروه در مقابل عکاسان pictorial قرار داشت که با وام گرفتن از هنرهای دیگر مثل نقاشی و به کار بردن تکنیکهای خاص در تاریکخانه سعی میکردند عکاسی را به عنوان یک هنر به عموم مردم بقبولانند. آدامز و وستون معتقد بودند که عکاسی هنری مستقل است و تمام تکنیکهای آن باید از خود هنر نشئت بگیرند.
هنوز هم بسیاری، آثار آدامز و وستون در حوزهی عکاسی از طبیعت را باهم مقایسه میکنند. البته تنوع کارهای وستون نسبت به آدامز بیشتر است.
در همین دوران، موزهی دِیونگ سنفرانسیسکو نمایشگاهی گروهی از آثار اعضای اف۶۴ و سپس نمایشگاهی تکنفره از آثار آدامز برپا کرد که اولین نمایشگاه عمدهی انفرادی از او بود.
در دههی ۳۰، آدامز هر روز شهرت بیشتری پیدا میکرد. بخشی از این شهرت به خاطر تواناییهای جدی او به عنوان یک عکاس و بخش دیگر، به خاطر شخصیت و انرژی خاصاش بود.
مهمترین رابطهی حرفهای او در این سالها با “آلفرد استیگلیتز” بود. آدامز و استیگلیتز تاثیرات متقابل زیادی روی کارهای یکدیگر داشتند. اولین مقالات آدامز درمورد تکنیکهای عکاسی و ظهور عکس در نشریهی “صنعت دوربین” و اولین کتاب مهم آدامز نیز با نام “ساختن یک عکس” در همین سالها منتشر شدند. او در این دوران ساکن نیویورک بود.
شهرت و موفقیت حرفهای آدامز اما به وضعیت مالی او کمک چندانی نکرد. او در یکی از نامههای شخصیاش به تاریخ ۶ آگوست ۱۹۳۵ برای دوستاش وستون نوشت «این روزها سخت مشغول کارم اما همچنان ورشکسته ماندهام. انگار نمیشود از روی این حصار مالی گذشت.»
همین مسئله باعث شد که آدامز به عکاسی تبلیغاتی رو بیاورد. او در این سالها برای برندهایی مثل کوداک، زایس، اِیتی اند تی و مجلاتی مثل لایف و فورچون عکاسی کرد.
آدامز در یکی دیگر از نامههای شخصیاش به تاریخ ۲ جولای ۱۹۳۸ مینویسد «باید در آیندهی نزدیک کاری کنم که به مسیر درست در عکاسی برگردم. این روزها سخت درگیر عکاسی تبلیغاتی شدهام که به دلایلی لازم است. اما شدیدا خلاقیت را در کارم محدود کرده.»
با این حال، آدامز تبدیل به یک عکاس تبلیغاتی فوقالعاده شد و تا آخر عمرش کارهایی اینچنینی برای کسب درآمد انجام میداد.

خدای تکنیک
هیچ عکاسی قبل یا بعد از آدامز به اندازهی او در تئوری و تکنیکهای عکاسی استاد نبوده و نیست. او همواره طرف مشورت عکاسان بزرگی مثل وستون و استرند بود و در عین حال به برندهای تولید لوازم عکاسی مثل “هسلبلد” مشاوره میداد. سیستم ناحیه (zone system) در عکاسی از ابداعات پیچیدهی آدامز است که هنوز هم مورد استفادهی عکاسان قرار میگیرد. این روش به عکاسان اجازه میدهد که با ترکیب تکنیکهای عکاسی و ظهور عکس در تاریکخانه، دقیقا همان تصویری که در ذهن دارند را به دست بیاورند.
مجموعهی راهنمای دهجلدی نوشتهشده توسط انسل آدامز درمورد تکنیکهای عکاسی هنوز هم مهمترین مرجع در این حوزه محسوب میشود.

مرد طبیعت
انسل آدامز در زندگی شخصی و حرفهایاش، فردی به شدت خستگیناپذیر بود و در بعضی روزها برای ۱۸ ساعت متوالی مشغول کار میشد. او در مهمانیها کانون توجه بود و روابط گرمی با دیگران داشت.
آدامز خود را به این شکل توصیف میکند: «عکاس، سخنران، نویسنده». او در تمام عمرش مشغول سفر بود؛ هم برای دیدن طبیعتی که آن را مقدس میپنداشت و هم برای پیدا کردن مخاطبیناش. او در تثبیت عکاسی به عنوان یک هنر تاثیر مهمی داشت و در تاسیس اولین دپارتمان عکاسی در یک موزه (موزهی هنرهای مدرن نیویورک) نیز نقش ایفا کرد. او در خلال همین تلاشها با زوج هنری “بومانت و ننسی نیوهال” آشنا شد. بومانت تاریخدان و یکی از مدیران موزهی نیویورک بود و ننسی طراح و نویسنده. همکاری انسل آدامز و ننسی نیوهال یکی از مهمترین شراکتهای هنری در قرن بیستام محسوب میشود. این دو در دهههای ۵۰ و ۶۰ چندین کتاب و مجموعه عکس منتشر کردند و در ایجاد اولین تحرکات محیط زیستی شهروندی در آمریکا نقش مهمی داشتند.

آدامز یک فعال حوزهی محیط زیست بود و در طول سالهای زندگیاش هزاران نامه به سازمانها و اشخاص مختلف نوشت و در سخنرانیهای بسیاری درمورد حفظ محیط زیست و حیات وحش شرکت کرد.
اما مهمترین تاثیر او در این حوزه با عکسهایش ایجاد شد. عکسهای سیاه و سفید انسل آدامز از پارکهای ملی و طبیعت آمریکا تبدیل به نمادهایی از زیبایی و عظمت محیط زیست و حیات وحش شدند؛ نمادهایی که هنوز هم تاثیر خودشان را حفظ کردهاند. عکسهای آدامز تصاویری واقعگرایانه از طبیعت نیستند بلکه تلاشی هستند برای انتقال حس شکوه و بزرگی طبیعت و تجربهی یکی شدن با آن.
همین عکسها و تلاشهای آدامز باعث محبوبیت ویژهی او در سالهای آخر عمر و حتی پس از مرگاش شدند. پدیدهای که درمورد یک عکاس واقعا نادر است.

عکاسی طبیعت در مقابل عکاسی مستند و اجتماعی
هنری کارتیه برسون، عکاس نامدار فرانسوی درمورد آدامز و سبک کاری او میگوید «جهان در حال قطعه قطعه شدن است و تمام چیزی که آدامز و وستون میخواهند از آن عکاسی کنند، صخره و درخت است». این نظر به خاطر نبود رد پای انسان در عکسهای لنداسکیپ آدامز مطرح شده و در واقع تقابل دو تفکر عمده در عکاسی را نشان میدهد.
به نظر عکاسانی مانند کارتیه برسون، عکاسی باید یک هدف خاص را دنبال کند و والاترین هدف، به تصویر کشیدن انسان و واقعیت با هدف آگاهیبخشی و ایجاد تغییر است. فتوژورنالیسم سبک مورد انتخاب اصلی این افراد است.
اما نکته اینجاست که اگر تلاشهای افرادی مثل انسل آدامز و دوستاناش نبود، احتمالا امروز پارکهای ملی آمریکا به این شکل و با این طبیعت دستنخورده وجود خارجی نداشتند. یعنی عکاسی طبیعت و حیات وحش هم میتواند تاثیر خاص خودش را داشته باشد.
علاوه بر این، حتی اگر عکاسی از طبیعت تاثیر اجتماعی مشهودی نداشته باشد هم نمیتوان آن را فاقد ارزش قلمداد کرد.
به هر حال هر دو طرف این بحث درمورد فلسلفهی عکاسی، دلایل خاص خودشان را دارند و به نظر میرسد هیچکدام نتوانند دیگری را راضی کنند. اصلا شاید ذات هنر همین است. هرکسی باید سبک و دلیل خودش را برای خلق کردن پیدا کند.

چند جملهی معروف از انسل آدامز
انسل آدامز در کتابها، نامهها، سخنرانیها و مصاحبههایش جملات جالب زیادی دارد. جملاتی که در ادامه میآیند، تعدادی از معروفترینها هستند که من هم بیشتر دوستشان دارم. (جملات داخل پرانتز، نظر مناند و نه انسل آدامز.)
«عکس را نمیگیرند، بلکه آن را میسازند.»
(این جمله در اینستاگرام ایرانیها زیادی معروف شده. اکثر کسانی هم که آن را بالای پروفایلشان گذاشتهاند -با توجه به عکسهای پروفایلشان- هیچ ایدهای درمورد منظور جمله ندارند.)
«قانونی درمورد عکس خوب وجود ندارد. تنها چیزی که وجود دارد، عکس خوب است.»
(دیدید گاهی اوقات عکسی که همه چیز موقع گرفتناش درست بوده و باید خوب میشده، چیز بیخودی میشود و عکسی که اصلا فکرش را نمیکردی، یکهو فوقالعاده از کار درمیآید؟)
«یک عکس خوب عکسیست که بتواند حس عکاس را به عمیقترین شکل ممکن درمورد سوژه نشان دهد.»
(با توجه به عکسهایی که این روزها در اینستاگرام عکاسان ایرانی میبینم، به نظر میرسد کلا حسهای خوبی نداریم.)
«همه به یک نقاشی اعتماد نمیکنند اما مردم عکسها را باور میکنند.»
(و این یعنی مسئولیت عکاس.)
«دوازده عکس قابل توجه در یک سال، محصول خوبیست.»
(انسل آدامز که این را بگوید، ما باید تعطیل کنیم برویم پی بازیمان. ولی خب اعتماد به نفسمان بالاست. چه میشود کرد…)
«مهمترین بخش دوربین، دوازده اینچ پشت سر آن است.»
(چه عکاساید و چه بینندهی عکسها، اینقدر درگیر تجهیزات نباشید.)
«عکاسی فقط یک وسیله برای انتقال مفاهیم و واقعیتها نیست. عکاسی یک هنر خلاقانه است.»
(قرار نیست همهی عکسها مستند باشند. عکسهایتان را بسازید اما جان مادرتان دست از کپی هم بردارید. خلاقیت، خلاقیت، خلاقیت…)
«این وحشتناک است که ما باید برای حفظ محیط زیستمان با دولت رو در رو شویم.»
(و ما سالهاست که زندگی وحشتناکی داریم…)

یک مستند درمورد زندگی و کارهای آدامز
اگر دوست داشتید با زندگی و فعالیتهای انسل آدامز بیشتر آشنا شوید، میتوانید این مستند را از یوتیوب تماشا کنید.
(گزینهی دیگر، خواندن اتوبیوگرافی آدامز است.)

نظرتان را درمورد این پست برایم بنویسید. با معرفی دیگر عکاسان تاثیرگذار در پستهای بعدی موافقاید؟